پاهام گزگز ومورمور می کنند خواب رفته اند طفلکی ها آخر خیلی وقت است که از جای خودم تکان نخورده ام.راستی من کجام؟!
بعد از یه سال
هنوز صدای ساعت تو خاطرم مونده
تیک تاک تیک تاک انگار می گوید رفتم هستم می آیم.......
واقعا چه بود؟ کابوسی دراز به مدت یک سال!!
در این یک سال اغلب مضطرب بودم بعضی وقت ها فکر می کردم خوش می گذره از اون " خوش باش و مخور غم جهان گذران" های الکی که دوام نداره نزدیکه کنکور همش در گذشته بودم افسوس می خوردم که اگر چنین وچنان می کردم چی می شد؟
حال رو به کل فراموش می کردم.وقتی قصد یرگشت به حال رو داشتم چنان سرعتم زیاد می شد که از حال می گذشتم و به آینده می افتادم و غم فردا به سراغم می اومد!
با تمام توان در گذشته و آینده در تکاپو بودم می رفتم و می آمدم تا خسته و خسته تر می شدم.
بالاخره تموم شد.....تو این یه سال چقدر مردم عوض شدن خیابونا مغازه ها حتی گلدون تو اتاقم که همیشه جلوی چشممه آخه چطور متوجه این همه رشدش نشده بوودم!
این یه سال با همه مشکلاتش گذشت از الان تصمیم دارم زنگی کنم لذت ببرم حالا جواب کنکور هر چی می خواد باشه.درست اینه مگه نه؟
یه چیز:راستی سلام بعد از یه سال دوری از اینترنت دوباره برگشتم البته این بار یه جای جدید. کنکورم هم دادم حالا خوب یا بدش مهم نیس مهم اینه که خلاص شدم............امروز کتابام رو برداشتم که تا چند ماهه دیگه چشمم بهشون نخوره...
یه چیز:باقی حرفا باشه برای بعد